از پنج شیش سال پیش که تلخیای روزگار منو چسبوند به کتاب و قلم و دفتر تا امروز، زمان زیادی نمیگذره اما برای من طولانی میاد. هر وقت پای رنج درمیون باشه زمان کشمیاد. رفته بودم سراغ نوشتههای خودم. فکر نمیکردم چرت و پرتهای روزانه نوشتن، بعدترها تا این حد جذاب بنظر برسه. از اینکه دقیقا ۵ سال پیش هم استودیو آی اومد و بنایی داشتیم و دقیقا جملاتی نوشته بودم که هنوز همونا رو میگم احتمالا. حتی واو به واو واقعا متعحب بودم. ۵ سال پیش بود که استودیو رو میخواستم رنگ کنم و کابینت و سرویسها رو بنایی کنم و چقدر سختم بود. امسال بازم بنایی بود و بازم سخت بود و بازم کلمات هموناست. چقدر انسان میتونه همواره غر بزنه و فقط غر بزنه و راضی نشه. و بعد از یه مدت وقتی جزییات رو ننوشته باشه یادش میره مسیری که اومده چقدر پر پیچ و خم بوده. رمان کلیدر یه رمان تقریبا براساس واقعیت و بعد ساخته پرداخته ذهن نویسنده است که کل وقایع در دو سال فقط اتفاق افتاده. داشتم به این فکر میکردم وقتی چند سال پیش قلم برمیداشتم و مینوشتم هیچ وقت فکر نمیکردم اینها داستانهای واقعی و بدون بزک یکنفر هست که زندکی کرده و هرکسی اگه صرفا قلم برداره و از روزمرگیای زندکیش، هرآنچه که هست، بنویسه، بی شک شاهکارهای خواندنی زیادی داریم که هرگز متولد نشدهاند.
January
February
March
April
May
(10)
June (10)
(32)
July (32)
(30)
August (30)
(27)
September (27)
(14)
October (14)
(4)
November (4)
December
|
January
February
March
April
(2)
May (2)
(1)
June (1)
July
August
September
October
(1)
November (1)
December
|
January
(1)
February (1)
(2)
March (2)
(9)
April (9)
(30)
May (30)
(29)
June (29)
(31)
July (31)
(12)
August (12)
(15)
September (15)
(31)
October (31)
(25)
November (25)
(5)
December (5)
|
January
February
March
April
May
June
July
August
September
October
November
December
|
January
February
March
April
May
June
July
August
September
October
November
December
|
January
February
March
April
May
June
July
(2)
August (2)
September
(1)
October (1)
(4)
November (4)
December
|
(1)
January (1)
February
March
April
May
June
July
August
(3)
September (3)
(1)
October (1)
November
December
|